Environmentalist

Environmentalist


مقايسه بين نحوه مديريت در پارک ملی ساریسکای هند و پارك ملي گلستان
آنجا كجا و اينجا كجا؟!

 

 

 

 بزرگنمایی
كوشان مهران: «نگران نباشید، ببرها به دلیل خشکسالی موقتا از پارک بیرون رفته و با ریزش نخستین باران باز خواهد گشت!» این پاسخ مدیران بخش جنگلبانی ایالت «راجستان» هند در سال 2004 در برابر هشدار کارشناسانی بود که مدت ها حتی ردپا و سرگین یکی از 14 «ببر بنگال» پارک ملی «ساریسکا» را ندیده بودند. اما یک روزنامه نگار دیرباور به نام «جی مازومدار» Jay Mazoomdaar با بررسی و صحبت با دلالان پوست و روستائیان به حقیقت تلخی برخورد کرد. هیچ ببری در پارک به دلیل شکار قاچاق شکارچیان برجای نمانده است و اصولا مهاجرت از این زیستگاه لکه ای و ایزوله در میان 200 روستایی که پارک ملی ساریسکا را در برگرفته برای ببر بسیار دشوار و پرمخاطره است.

برای قرن ها جنگل های تنک و خشک پسند، علفزارها و صخره های این بخش از راجستان نخجیرگاه مهاراجه های جنگاور «راجپوت» بوده و به احتمال زیاد در روزگاران قدیم در این زیستگاه شیر ایرانی(به احتمال بسیار زیاد) و ببر بنگال در کنار فیل هندی، پلنگ، یوزپلنگ، «چینکارا»، «گوزن چیتال»، «گوزن سمبر» و «آنتیلوپ نیلگای» (نیل گاو به معنی گاو آبی) وجود داشتند (البته در سال 1880 نسل فیل در راجستان به دلیل شکار تجاری نرهای عاج دار و از دست رفتن نرهای بارور کننده از میان رفت.) در سال 1955 این زیستگاه 855 کیلومتر مربعی به عنوان پناهگاه حیات وحش معرفی شده و در سال 1978 به هنگام شروع به کار پروژه ببر در کشور هند یکی از زیستگاه های مهم این گونه اعلان شد.

در کنار پارک ملی «رانتامبور» Ranthambhore که «جرج شالر» تک تک ببرهای آن را به جهانیان شناسانیده بود، پارک ملی ساریسکا یکی از مهم ترین جاذبه های طبیعت گردی در ایالت راجستان به ویژه برای مشاهده مستقیم ببر به حساب می آمد. ولی پس از گذشت چند دهه از شروع به کار پروژه ببر که برآورد شده بود تنها 1800 ببر در هند برجای مانده، به تدریج موفقیت های اولیه و شیوه نادرست برآورد جمعیت باعث شد که مدیران گمان برند افزایش این گونه به حدود 4000 ببر به اندازه کافی آن را از گرداب انقراض دور کرده و حتی در مواردی به دلیل شکایت روستائیان مجوز شکار ببر صادر می شد. این امر نیز باعث بروز سواستفاده های بی شماری همچون شکایت های دروغین و تحریک مردم بومی به نگران شدن از افزایش ببرها و شکار تجاری برای صدور پوست و گوشت و استخوان به بازار نوکیسه های چینی شد.

در برخی موارد زمین خواران که مخالف معرفی زیستگاه های حفاظت شده جدید ببر بودند، مردم را تحریک به مسموم کردن ببر و دزدیدن توله ها می کردند تا اینگونه عنوان شود که در این زیستگاه هیچگاه ببری وجود نداشته است (چه شباهت چشمگیری بین زمین خواران هندی و برخی هموطنان ما وجود دارد!)

خوشبختانه در سال 2005 مدیران حیات وحش هند به فکر انجام کاری اساسی برای احیای زیستگاه ببر افتادند. چندین جاده که در داخل محوطه پارک وجود داشت مسدود شد و دو دهکده از چهار دهکده موجود درون مرزهای پارک را با مکان یابی مناسب خارج از منطقه و در اختیار قرار دادن زمین و وام تخلیه کردند. در تاریخ بیست و هشتم ژوئن سال 2009 یک ببر نر با هلیکوپتر ارتش هند از پارک ملی رانتامبور به پارک ملی ساریسکا انتقال یافت و تا سال 2010 دو ببر نر و سه ببر ماده به پارک معرفی مجدد شدند. هرچند در نوامبر سال 2010 نخستین ببر نر رها سازی شده به دلیل مسموم شدن توسط شکارچیان قاچاق از دست رفت ولی مشاهده یک توله به همراه مادرش در سال 2012 نقطه امیدی بر امکان موفقیت این پروژه احیای زیستگاه و معرفی مجدد ببر بوده که در هند بی سابقه است.

«... آزادراه آسیایی به طول 25 کیلومتر جنب پارک را طی می کند و سپس به طرف شمال و مغرب پیچیده و از میان پارک می گذرد. گذشته از تسهیلات و وسایل سازمان حفاظت محیط زیست، تنها چیزی که به جلوه طبیعی این پارک شکوهمند خدشه وارد می کند، همین جاده است. خوشبختانه در مورد تجدید مسیر این قسمت از آزادراه آسیایی و احداث جاده ای جدید در خارج از پارک با سازمان برنامه و وزارت راه توافق حاصل شده و قرار است در پایان برنامه پنج ساله عمرانی به مورد اجرا گذاشته شود.»
(محیط زیست در ایران، صفحه 41، اسکندر فیروز، خرداد 1353)

سوگمندانه هر حرف و حدیثی در ایران، خوب و یا بد، تنها بیش از سه روز دارای اعتبار نیست. شاید هنوز در حافظه برخی، داستان هایی همچون بارور نمودن ابرهای باران زا بر فراز ارومیۀ خشکیده، بالا رفتن وجبی عمق دریاچه و خوب بودن شرایط آن و کشیدن آب «زاب» و «ارس» و شاید خزر که توسط دکتر «استرنجلاو» در مجله دانشمند دهه 1340 مطرح شد، را در یاد ها بیاورد. استرنجلاوی که کورکورانه و به پیروی از خرابکاری و حماقت های ذاتی روس ها در زیستبوم های آبی همچون آسیای میانه (آرال) برای شیرین کردن آب شور ارومیه نقشه ها می کشید.

معلوم نیست چرا با وجود بریز و بپاش بی حساب در طراحی و ایجاد جاده ای دیگر در پارک ملی گلستان که برای همه از همه جهات سودآور و پولساز است، خلاف طرح های دکتر استرنجلاو، انتقال آب از رود مرزی ارس به کام خشکیده «چیچست» کسی در سازمان عریض و طویل پردیسان به فکر انجام تجارت سودآور تغییر مسیر جاده نیافتاده است؟

چرا در کشوری چون هند با آن تعداد روستاهای فقر زده، در راستای احیای زیستگاه های طبیعی برنامه های کور کردن جاده های زیانبار و جابجایی روستاها در محدوده های حساس زیستگاه ها با وجود دشواری های ویژه خود امکان پذیر است اما در ایران پس از آن همه هزینه کرد بودجه های نهاد های بین المللی، به آسانی با ایجاد جاده (به هر عنوان چه تعریض جاده قدیمی شوسه و چه چیزهای دیگر) به سرعت رعد و برق موافقت می شود؟

به هنگام آبگیری پاره ای از سدها همچون گتوند ناخواسته روستاهایی بزیر آب رفته و روستائیان مبلغی را دریافت می کنند ودر جای دیگری ساکن می شوند (حال این اسکان در روستایی جدید برای تولید و فراوری باشد یا در حاشیه شهرها و معضلات حاشیه نشینی، بماند!)

اما وای بر زمانی که عده ای چشم بر چند وجب برجای مانده از پارک های ملی بدوزند که ناگاه پردیسانیان همچون دایه مهربانتر از مادر شروع به حاتم بخشی عرصه و اعیان می کنند و فلان ابر بزرگ مرد محیط زیست فتوی به بی ارزشی آن زیستگاه می دهد. آیا نباید این پرسش مطرح شود که در صورت بی ارزشی و از دست دادن شاخص های حفاظتی، آیا نباید مدیران خرد و کلان آن زیستگاه به پرسش کشیده و مواخذه شوند که به چه دلیل دستاورد و بیلان کاری آنها جز تخریب و نابودی چیز دیگری برجای نگذاشته است؟

آیا نباید فلان ارگان دانشگاهی مورد تحقیق قرار بگیرد که این میزان پروژه های تحقیقاتی درباره رژیم غذایی مرال گلستان و بیان تفاوت های سرگین بهاره و تابستانه شوکا چه حاصلی در پایداشت و بهسازی شرایط زیستگاه سابقا بی مانند پارک گلستان داشته و این میزان هزینه های کلان پرداخت شده به لابی های دانشگاهی صرف چه دستاوردهایی شده است؟

در قدیم درشکه روسی و کالسکه، جور پاژرو و زانتیا را می کشید و هر صاحب مال و منالی برای سرپرستی سرطویله و کالسکه خانه خود ناگزیر به استخدام چندین مهتر بود. به شیوه چندین هزار ساله این کشور، صاحب کار نه تنها حقوق و مواجب درستی در اختیار کارکنان خود قرار نمی داد، بلکه حتی متوقع بود که از لفت و لیس آنها از ارباب رجوع حق و حسابی هم به ارباب پرداخت کنند. بنابراین مهترها پس از مدتی دلسوزی برای اسب ها و قشو زدن و روغن زدن به سم و حتی الک کردن جو (که سنگی دندان اسب را نشکند)، ناگزیر به کش رفتن و کاستن از علیق حیوان زبان بسته می شدند (که واقعا چاره ای هم نداشتند) و این منجر به لاغر شدن تدریجی مال ها می شد و هربار مجبور بودند بهانه ای برای رفع و رجوع نمودن ایراد های ارباب بیاورند. بودند برخی مهترهای بی تجربه که از شروع به کار در اصطبلی جدید، از روز اول شروع به کاستن از علیق و جوی اسب ها می کردند که همقطاران پرتجربه به آنها می گفتند: «اولِ مهتری و جو دزدی؟!»

«... وقتی قرار شد آزاد راه آسیایی از وسط گلستان بگذرد بدون این که عواقب این کار را در جهت خرابی گلستان بتوانیم پیش بینی کنیم خوشحال شدیم و خیال می کردیم برای حفظ جنگل گلستان مفید خواهد بود. برای کشیدن جاده از تهران مهندس "حامی" معاون وزارت راه و مهندس سلطانی رئیس اداره راه خراسان به منزل من آمدند و تا دشت با جیپ و از ان به بعد با قاطر تا "تنگه راه" رفتیم. مهندس حامی به تهران بازگشت و نقشه مقدماتی را از همانجا طرح کرد و حالا این راه واقعا دردسر بزرگی شده است. خیال می کردیم این راه برای حفظ جنگل گلستان خیلی مفید خواهد بود، مردم به تماشای این جای دیدنی تمیز و زیبا خواهند آمد و گلستان حفظ خواهد شد... در روزنامه خواندم که یکی پیشنهاد عوض کردن جاده را داده بود. این کار راه را کمی دور کرده و گردنه های برف گیر در زمستان مشکل ایجاد خواهد کرد که یا از "لووه" به "دشت شاه" و "دشت جاده" یا از "آی درویش" کلاله، "گلی داغی"، "دره کریم ایشان"، "قارناوه"، "چناران"، "مراوه تپه"، "یکه چنار"، "گردنه شلمی"، "گرماب قره میدان" به "آشخانه" کشیده خواهد شد. البته کلی خرج دارد ولی در عوض گلستان تمیز می ماند.» (زنده یاد بهمن شادلو، نشریه شکار و طبیعت شماره 47، سال 1376)

افسوس، چه فکر می کردند و چه شد!

گمان داشتند که همچون پارک ملی یلوستون با ایجاد جاده و طراحی کمپ های گردشگری و زون بندی گردشگری و مسیر های طبیعت گردی گلستان همچون پارک ملی یلوستون خواهد شد.

از حالا باید شاهد سربرافراشتن هتل های چند طبقه و رستوران های لوکس به عنوان طرح های گردشگری در قلب پارک واقعا ملی شده گلستان باشیم و فلان پژوهشگر ما همچنان سر در تجزیه و تحلیل فلان سرگین برده است و چه خوش است خواب شیرین غفلت و بی خبری که فلان پیمانکار بساز و بفروش و زمین خوار در گوش ما زمزمه می کند.

نوشته شده در ساعت 10:52:21 , مورخ 15/07/1391
کد خبر : 91071036

منبع: http://isdle.ir/news/index.php?news=8810




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: mannane ׀ تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , mannane.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com