درباره نقش شکارچیان در پایداشت گونه ها و زیستگاه ها
انصاف بده کدام مخرب تر بحال زیستبوم کشوریم؟
كوشان مهران : در سال 1914 ( نخستین سال جنگ جهانی اول) نبرد تاننبرگ در لهستان تحت اشغال روسیه تزاری به راستی آبرو ریزی بزرگی برای آرتش روسیه بود. در برابر تلفات ده هزار نفری آرتش آهنین امپراتوری آلمان(رایش دوم) به فرماندهی فیلدمارشال هیندنبورگ ، تلفات روس ها به حدود نیم میلیون نفر رسید و با شروع نبرد در کرانه های دریاچه مازوری تسلط روسیه بر بخش بزرگی از لهستان خاتمه یافت. یکی از مناطق تحت سیطره آرتش آلمان جنگل باستانی و شکارگاه کهن بیالووزیسکایا بود که به عنوان آخرین پناهگاه بیزون اروپایی قرن ها تحت مدیریت و حفاظت قرار داشت.
در قرن چهاردهم یکی از پادشاهان دودمان پیاست لهستان شکار بیزون و گاو وحشی اوروش را در این جنگل ممنوع نمودند و در قرن شانزدهم هم پادشاهانی چون زیگموند دوم این فرامین را تجدید نمودند. هرچند سابقه چندین قرنی حفاظت نتوانست از کاهش شدید گونه گاو وحشی اوروش در قرن شانزدهم و شکار آخرین نمونه ماده بدست یک شکار دزد در سال 1627 جلوگیری نماید ولی توجه ویژه به این زیستگاه جنگلی در کنار پاسداشت گونه هایی چون بیزون و گوزن الک اروپایی باعث پاسداشت یکی از آخرین نمونه های جنگلی نسبتا بکر و دست نخورده اروپا گردید.
اما همواره مدیریت شکارگاهی برای تمامی زیستکندان یک زیستبوم مناسب نیست. پس از پایان طغیان آزادی خواهانه لهستان برای رهایی از قید روسیه تعداد بیزون ها به 800 سر کاهش یافت و به همین دلیل تزار الکساندر دوم فرمان نابودی تمامی گوشتخواران جنگل( گرگ، سیاه گوش و خرس) را برای افزایش جمعیت بیزون ها صادر نمود. هرچند تا اواخر قرن نوزدهم تنها معدود سیاه گوش و گهگداری گرگ در جنگل وجود داشت ولی به دلیل افزایش شدید جمعیت گوزن های سرخ فشار بر منابع غذایی بیزون ها افزایش یافت.
پس از ورود آرتش آلمان به زیستگاه جنگلی بیزون ها افسران علاقه مند به شکار پیشنهاد ممنوعیت شکار بیزون را داده و این قانون به شیوه آلمانی وار و بدور از اغماز اجرا می گردید ولی در سال 1918 و شکست و عقب نشینی آلمان در کنار سربازان بی نظم ، مردم محلی نیز از این فرصت برای شکار دزدی استفاده نموده و با وجود تلاش دولت نوپای لهستان آخرین نمونه بیزون در سال 1923 شکار شد.
پس از توافق محرمانه هیتلر و استالین بر سر حمله دو جانبه به کشور لهستان و اشغال جمهوری های بالتیک( لیتوانی، لتونی، استونی و خلیج کارولی فنلاند) بوسیله روس ها، مجدد وضعیت جنگی در این جنگل حکمفرما شد. آلمان ها به شدت از شکار بیزون در بخش اشغالی خود جلوگیری نموده ولی فرماندهی آرتش سرخ با تیرباران سربازان متخلف که برای نمونه یک بار در برابر یک بیزون شکار شده، سه سرباز متخلف تیرباران شدند، به شیوه ای قابل درک برای روس ها به حفاظت همت گماشتند.
در اوایل قرن شانزدهم از کوه های آلپ شرق فرانسه و شمال ایتالیا و جنوب آلمان و سوئیس و تیرولی اتریش گونه آیبیکس اروپایی به فراوانی وجود داشت ولی به تدریج با رواج سلاح گرم و پیشرفت فناوری های شکار و جوامع انسانی سال به سال از تعداد و قلمرو پادشاه آلپ کاسته شد و در اواخر قرن هفدهم نسل این گونه در کوهستان های تیرولی اتریش نابود شد. در نیمه دوم قرن هژدهم آکادمی علمی پادشاهی پیه مونت به نابودی قریب الوقوع آیبیکس در کوه های آلپ این منطقه هشدار داد. ( پس از سقوط امپراتوری روم تا سال 1860 شبه جزیره ایتالیا به شاهزاده نشین ها و جمهوری های کوچک و بزرگی چون ونیز، دو سیسیل پیه مونت تقسیم شده بود. در سال 1821 تنها تعداد 50 تا 60 سر در منطقه ای کوهستانی بنام گران پارادیزو( بهشت بزرگ ) برجای مانده و در این سال یک شکارگاه سلطنتی برای پاسداشت و بقای این گونه ایجاد گردید و در سال 1836 مجدد قانون بر اهمیت این زیستگاه منحصر بفرد در اروپا و دنیا برای بقای آیبیکس ایتالیا تاکید نمود. ولی با همه تمهیدات هنوز شکار دزدان دزدانه به شکار می پرداختند تا اینکه در سال 1856 ویکتور امانوئل دوم نخستین پادشاه ایتالیای یکپارچه در سال 1860 که از دوست داران دلباخته شکار بود زیستگاهی در حدود هفتاد هزار هکتار را به عنوان شکارگاه سلطنتی آیبیکس اروپایی مشخص و با استخدام شکار دزدان و شبانان محلی به عنوان شکاربان و نظارت بر عملکرد آنها باعث افزایش تعداد این گونه تا حدود سه هزار سر در اواخر قرن نوزدهم گردید. در هر فصل شکار خاندان شاهی ایتالیا و مهمانان بین صد تا صدو بیست آیبیکس نر را شکار می نمودند و در سال 1922 ویکتور امانوئل سوم( نوه ویکتور امانوئل دوم) از حقوق درباری بر این منطقه دست کشیده و نخستین پارک ملی ایتالیا در سال 1922 در گران پارادیزو با هدف احیای این گونه در زیستگاه های آلپی ایتالیا ایجاد شده و در دوران موسولینی بویژه دهه 1930 به شدت بر حفاظت و احیای این زیستگاه و گونه شاخص آن یعنی آیبیکس تاکید می گردید.
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
شکار و طبیعت مهر ۱۳۴۳ صفحه ۱:
با مراعات جنبه های مروت و انصاف و درنظر گرفتن مراتب فضیلت و اخلاق در امر شکار پایه های این هنر اصیل تا عالیترین مدارج اخلاقی بالا می رود و با احساس عطوفت نسبت به شکار علیرغم تعداد قابل ملاحظه شکارچیان و فدرت کشندگی سلاح های آتشین موازنه و تعادل حیوانات وحشی کاملا حفظ می شود و گاهی با توجه به کمبود علوفه و خشک سالی ها و سرد مهری برف و بوران ها و بی پناهی این جانداران زیبا لازم می شود که به شکارچی اجازه بیش از حد نصاب شکار را داد و یا اینکه زمان فصل مجاز را تمدید نمود ولی بهرصورت و بهرحال شکارچی خرفه ای بی انصاف که از شقی ترین مخلوقات خاکی است حق استفاده از این لذا معنوی را ندارد.
او نمونه شقاوت و شرارت است و عرصه طبیعت و استفاده از زیبایی های آن جولانگاه این اشقیا نمی تولند باشد، او بی انصاف است و بی انصافی در همه حال و همه کار مذموم و ناپسند است، او در حقیقت به شکار نمی رود و شایستگی این کار را ندارد، او نمی تواند بفهمد بفهمد که نسل های آینده و همه کسانیکه از این ورزش اصیل لذت می برند فراخور لیاقت و استطاعت خود بایستی از آن استفاده نمایند.
شکارچی حقیقی شجاع، زئوف و مهربان است او سمبل آزادی و آزادگی است و طبیعت و راز های آن را درک می کند و انچه را که به طبیعت تعلق دارد دوست دارد، خوب می اندیشد و درست استدلال می کند و افکارش همپایه ارتفاعات قللی که پا بر سر آنها می گذارد منیع،آزاد و وارسته است. شکارچی اصیل با مروت و با انصاف بوده و همچون آزادمردان به میدان مبارزه می رود و به شکاش اجازه می دهد که از همه شرایط طبیعی به منظور دفاع از خود اسنفاده نماید و آنگاه که طبیعت به عللی قدرت دفاع را از حیوان سلب نموده باشد شکارچی اصیل با اتکا به مناعت طبیعی که لازمه این ورزش است از شکار حیوان بیچاره که احیانا باری در دل و یا بره و میشی در پس و پیش دارد چشم می پوشد و به لذت تماشای اندام زیبای انان اکتفا می نماید.
در چند مدت گذشته هجمه نابجایی دربرابر جامعه شکارچیان و نه شکارکشان شکل گرفته که هدف واقعی آن منحرف نمودن افراد از زدن چوب حراج بر عرصه و اعیان زیستگاه ها همچون واگذاری های گسترده مناطق و حتی پارک پردیسان و بخشی از دانشکده کشاورزی کرج است.چرا در همین منطقه دنا نسل قوچ اصفهان نابود شد چون در کنار شکار قاچاق قطع ارتباط زیستگاه های این گونه مهاجر به دلیل جاده کشی و تغییرکاربری زیستگاه ها باعث نابودی نسل این گونه گردیده است.خون آشام معرفی کردن شکارچیان و تیلیغات ناگهانی و گسترده گیاهخواری را می توان بهانه هایی عوام پسند برای ایجاد رویکرد منفی نسبت به شکارچیان واقعی دانست.در تمام کشورهای متمدن مدیریت شکار صدها سال سابقه داشته و اکنون از دیدگاه اقتصادی و کارآفرینی بسیار حائز اهمیت است که یکی از کاراترین نمونه ها بریتانیا و سوئد می باشد.
یک شکارچی واقعی خود در درجه نخست پایبند اخلاق حرفه ای است. یکی از شکارچیان معروف انگلیسی( جیمز کوربت) در شمال هند درپی ببر آدمخوار معروفی بود و پس از مدت ها او را خوابیده یافت. با وجودی که چندین بار از تیررس او خارج شده بود ولی راضی به تیراندازی به جانور خوابیده نشد بلکه با سوت او را بیدار کرده و آنگاه شلیک نمود.( و همین منش و کردار در شکارچیان اصیل ایرانی و نه شکارکشان نوکیسه وجود دارد.)
در نقطه نقطه جنگل های آمریکا و خلنگزار های اسکاتلند شکاربان وجود نداشته و بویژه در آمریکا قانون اساسی بر اساس زمان تصویب که در کوران جنگ های استقلال از بریتانیا بود داشتن سلاح را برای افراد مجاز دانسته است.
پس چرا جمعیت کبک چیل اسکاتلند و گوزن دم سپید آمریکا جز در مواردی خاص چون بیماری و خشکسالی ، پایدار و سالم می باشد؟در بسیاری از کشورها مدیریت شکار و حفظ محیطزیست دو مقوله جدا از هم نیستند.
با غش و ضعف کردن و اشک تمساح ریختن و عشوه های شتری و ...، تنها پول ها را به عنوان آموزش جوامع محلی ( بشیوه ای غیر کارا و تنها برای تبلیغ و استفاده شخصی) و مقاله نویسی و انجام پروژه( ارزیابی و آماده سازی زون گردشگری حکیم فرموده ) بالا می کشند و چشم بر واگذاری مناطق می بندند.شکارچی قاچاق محلی پازن و آهو و خرس منطقه را نابود کرد ولی فلان شخص با یک حرکت قلم سدی بر رود زده و کل زیستبومی را به دلیل تغییر رژیم آبی نابود کرده و یا هزاران هکتار مرتع را به عنوان خودکفایی در تولید گندم به دیمزار های کم بازده بدل می کند.
چه کسی بیشتر ریشه بر تیشه محیط زیست می زند؟
شاعر شیرین سخن اینگونه سروده است
ای مفتــــــــی شهـــــــــــر از تــــــو بیــدارتـــــریــــم بــا ایـــــن همـــــه مستی ز تــــو هشیارتـــــریــــم
تـــو خـــون کســــــان نوشـــــی و مــــا خـــون رزان انصـــــــــــاف بـــــــــــده کــــــــــــدام خونخــــوارتریم
حال با وضعیت مناطق واگذار شده و پژوهش های انجام شده چون نگهداری سه سر گورخر در فنس بدون حضور نریان و انتظار زادوولد و دیگر سیه کاری ها باید اینگونه سرود:
ای منطقه فروش، ما ( شکارچیان خردمند) از تو بیدار تریم
با این همه خیانت و در بهترین حالت چشم بستن از تو هشیار تریم
تو بمو و خجیر و کلاه قاضی می فروشی و ما شکار می کنیم
انصاف بده که کدام مخرب تر بحال زیستبوم کشوریم؟
نوشته شده در ساعت 09:35:32 , مورخ 09/07/1391
کد خبر : 91071022
منبع: http://isdle.ir/news/index.php?news=8797
نظرات شما عزیزان:
|